Wednesday, September 29, 2004


باز تيز پرواز
زير باران اسيدي شهر ما
خنثي شد


اگر مردي به ايناست
نخواستمش
تقديم به شما

Monday, September 27, 2004

در مترو هاي ژاپن
چگونه خوابيدن را مي آموزند
در ديار ما
همخوابگيش را

Sunday, September 26, 2004

كاش حوا
در شب جفتگيري قابيل
پريود مي بود

Friday, September 24, 2004


انسان
با خلق خدا
كلاهي به بلنداي جاودانگي
بر سر خود گذاشت

Wednesday, September 22, 2004



چنان به سرنوشت بد خويش آگاه بود
كه از ترس آگاهي ديگران
فنجان قهوه را تا ته سر مي كشيد

((خدايا چگونه زندگي كردن را به من بياموز
چگونه مردن را))
25 سال است تجربه مي كينم

Sunday, September 19, 2004


كاش دستي
گيسوي خاطراتم را مي كاويد
و شپش هاي يادت را مي زدود

Saturday, September 18, 2004

در سرزمين اينكاها
همه سينه اناريند

Wednesday, September 15, 2004

بيمه از كار افتادگي فواحش را
شركت آب و فاضلاب تاييد مي كند

Tuesday, September 14, 2004


و اين منم مردي
خوابيده بر آستانه
زني داغ

Sunday, September 12, 2004



براي رسيدن به اورگاسم
بايد از سد
مردسالاري نهادينه اجتماعي منتعش از دين
گذر كرد

Saturday, September 11, 2004

بانوي محجبه
چنان چادرش را سفت بر خود پيچيده بود
كه خط شرتش پيدا بود

Wednesday, September 08, 2004


مثل قناري عاشق بود
مثل اسب عشقبازي مي كرد

Monday, September 06, 2004



عجب دردي است
در اوج عشق
پي دستمال كاغذي گشتن

Friday, September 03, 2004


دختر كه سينه هايي كوچك داشت
سينه مصنوعي گذاشته است
شب هنگام
دختري آرميده بر بستري سپيد
ليواني آب بالاي سر دختر
دو سينه اناري غوطه ور در آب

Wednesday, September 01, 2004


و همانا بدان
اگر در اولين جهش اسپرم پدرت بودي
و در زهدان ماردت جاي گرفتي و باليدي
تو از بندگان دونده خدا خواهي شد